تو خوبی .... و این  تمامی اعتراف هاست

تو خوبی .... و این تمامی اعتراف هاست

تو مثل خواب بعد از خواب اول صبح می مانی... مثل آن روی خنک بالشت... همانقدر شیرین همانقدر دلچسب
تو خوبی .... و این  تمامی اعتراف هاست

تو خوبی .... و این تمامی اعتراف هاست

تو مثل خواب بعد از خواب اول صبح می مانی... مثل آن روی خنک بالشت... همانقدر شیرین همانقدر دلچسب

مدتهاست که میخوام بنویسم.

فکر کنم یه روز پائیزی بود. روز اولی که دیدمت. از اون پائیزای دلچسب کوچه، که شومینشو روشن میکنه و سر اینکه کی رو مبل کنار شومینه بشینه دعواست. اون موقع عا هنوز میشد طبقه پائین سیگار کشید. من پائین میشستم. تازه برگشته بودم ایران. هنوز گیج بودم ، کار نداشتم و تو فکر تاسیس یه دفتر با مانیا بودم. تو ذهنم پر بود از ایده های جدید. اون موقع ها هم تنها بودم. مامان و خاتون کانادا بودن و زهرا و علیرضا ژاپن. بابا هم دائم در رفت و آمد بود و کمتر پیش میومد تهران باشه. زینب و علی بودن ، زیاد هم میرفتم پیششون اما اونا هم سرگرم زندگی خودشون بودن. بعد از ۷ سال که برگشته بودم خیلی چیزا عوض شده بود. آدما،رابطه ها، رفاقت ها و من تازه تازه داشتم خودمو دوباره با همه چیز تطبیق میدادم. اون روزا میرفتم اتاق بازرگانی و قراربود تا قرارداد ببندن باهام هرروز برم بخش حقوقی اش. یادمه جو بخش حقوقی افتضاح بود. یه مشت خاله زنک که جز زیرآب زدن و پشت بقیه حرف زدن هیچ کاری نداشتن و من که ۷ سال از این جو دور بودم واسم سخت بود کنار اومدن با اون آدما. اون موقع ها خیلی اخلاقم تند و آتیشی بود و فکر میکردم باید سر هر چیز که مطابق میلم نیست بحث کنم و حقمو بگیرم. هر روز اعصاب خوردی داشتم.

اون روز هم تازه از سرکار اومده بودم کوچه و به عادت هرروز یه آمریکانو سفارش دادم و شروع کردم به نوشتن. غرق دنیای خودم خیره به در بودم که تو وارد شدی. به من حتی نگاه نکردی. حتی واسه من آشنا هم نبودی اما دلم یه حال خوشی شد با دیدنت. یادمه تو کاغذی که جلوم بود نوشتم : از در، درآمدی و من از خود به در شدم

یه حس نشاط داشتم. تو زود قهوه خوردی و رفتی. ولی فکرت موند تو ذهنم. آدم علاقه های الکی نبودم. آدم اینکه فکر کنم با  یه نگاه عاشق شدم. از سن من گذشته بود عشق تو یه نگاه. فقط حس کردم دوست دارم بیشتر باهات آشنا بشم. چشمات همرنگ بابا بود، تو چشمات یه عصیان همراه با محبت بود.

نظرات 1 + ارسال نظر
غ ـزل جمعه 28 آبان 1395 ساعت 14:22 http://life-time.blogsky.com/

هییییییییییییییی
یه شروع تازه
خوندن از اول رو دوست دارم
سلام فاطمه بانو

سلام. منم بگم آخ جوووون یه وبلاگ خوب واسه خوندن. دارم آرشیوتو میخونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.